سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
پا برهنه تا ماه
سه شنبه 90 اسفند 23 :: 12:15 عصر ::  نویسنده : مهرداد       

چهره ها

شب بود و سیاهی
غم بود و تنهایی
سالها بگذشت
تنهای تنها
و می دیدم اشکهای دروغین و خنده های کاذب
می دیدم عبور عابران بی هدف و نگاه های سرد آنها را به هم
صبح بود اما خورشید زیر ابرها پنهان شده بود می خواست اجازه دهد
به باد و باران به ابرها که از خود قدرتی نشان دهند
که حضور خود را باور کنند
گذشت
باران بارید شست,چهره ها را, دو رویی ها را
و اشکهای دروغین و خنده های کاذب را
شست و برد

برای خواندن بقیه به ادامه مطلب برید


هجوم
در هجوم نبودن تو
چگونه بخندم
در هجوم فریادها و گریه ها
چگونه شاد باشم
در هجوم ترس ها و تردیدها
چگونه سکوت کنم
در هجوم غصه ها و بی کسی ها
چگونه احساس آرامش کنم
آری من بدون تو چگونه زندگی کنم


جاده
جاده یعنی انتظار آفتاب
جاده یعنی یک کویرسرد و ساکت
جاده یعنی یک صلیب بر دار
جاده یعنی هجرت پرستوهای مهاجر
جاده یعنی دریا  دریای بی ساحل
جاده یعنی تنهایی تنهایی دل من
جاده یعنی فریاد نهفته در جان من
جاده یعنی غزل غزل گریه ی مادر
جاده یعنی پریشانی پریشانی یک برگ پاییزی
جاده یعنی انتظار انتظار انتظار
انتظار گم شده ها


تقدیم به گل کوچکم
مروارید کوچولوی من
صدف تو هر روز پیرتر و ضعیف تر می شود
مروارید کوچکم تو را به مقصد می رسانم
آری در خواب چهره ی معصوم تو را می بینم
و دست های کوچک و سفیدت را لمس میکنم
آیا قلب بلوری و حساس توتحمل دارد
آیا قلب شکننده و ظریف تو تحمل دارد
دوست دارم نامت را لایورا بگذارم
تا مانند مادر خدایان زرتشت قوی و محکم باشی
مقتدر و توانا دوست دارم مانند افسانه ها دو بال داشتی
فرشته گون و زیبا بر روی عرش الهی
حکومت میکردی دوست دارم تقدس روح مریم را داشته باشی
دوست دارم معصومیت فاطمه(س) را داشته باشی
دوست دارم تدبیر و دانایی مادر اسکندر را داشته باشی
عشق شقایق بوی یاسهای وحشی
رنگ رزهای هفت رنگ و همه محسنات عالم برای تو بود


خدایا
خدایا به تو پناه میبرم که پناه تمام بی پناهان تویی
به تو توکل میکنم و به تو توسل می جویم
بارالها در این کشاکش زندگی و دراین توهمات فراوان
دل به تو می سپارم
بارالها در این شب تاریک دل تاریکم از تو نور می جوید
و به دنبال جوی باریک و هر چند اندک محبت می گردم
خدایا فقط به خاطر این که در آیاتت آمده صبر و تحمل
آری تحمل میکنم و صبر را پیشه میکنم
بارالها آه سینه ی کوچک مرا بشنو
بارخدایا مرا یاری ده


از غربت می گویم
دست به قلم میبرم
آری به سوی تو سر کج میکنم
تو کمکم کن
تا بنویسم از گناه نکرده
تا بنویسم از سوز دلم
از تنشها طعنه ها
تا بگویم از غریبی نا توانی
از تنهایی و بی کسی دلم


فقط به خاطر تو
همه ی لکنت زبانم
همه ی لرزش دست و دلم
از آن بود و به خاطر تو بود
که عشق تو را پنهان کنم
نه پرواز و نه آوازی
بلکه گریزگاهی برای جستن
بلکه شاخساری و باغی برای نغمه سرایی کردن
ای عشق فقط به خاطر تو بود
که سرخی و تاریکی را پذیرفتم
و سیاهی را بر چهره ی غبار انداخته افکندم
فقط به خاطر تو بود ای عشق پنهان و سرگردان
غروب بر دلت سایه افکنده و من انتظار طلوعت را میکشم





موضوع مطلب :



درباره وبلاگ

فریادها مرده اند ،سکوت جاریست ، تنهایی حاکم سرزمین بی کسی است ، میگویند خدا تنهاست ، ما که خدا نیستیم پس چرا از همه تنهاتریم....
آرشیو وبلاگ
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 8
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 5205
 
 

parsskin go Up